زنان
زنان
خطری که زنان ایرانی را تهدید می کند جدی است باید آگاه باشید باشید واز برنامه هایی که برای نابودی فرهنگ ایران است آگاه شوید
زنان
نويسندگان
لینک عزیزان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زنان و آدرس zanan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ارزش و اهمیت حیا با نگاهی در داستان‌های قرآنی حیا در تمام اعصار و قرون بیداد می کند و نیاز مبرم هر شخص و هر زندگی است و در قرآن کريم هم مورد تأکيد قرار گرفته است و از نشانه‌هاي امنّيت و بقاي خانواده و استحکام جامعه و بنيان ارزش‌ها و هنجارهاي اسلامي به حساب می آید. و حال ما در اینجا به بیان مختصر داستان‌های زیبای قرانی و اسلامی می‌پردازیم که چگونه پیامبران و ائمه در شرایط‌ های زمانی و مکانی‌شان مبادرت به حفظ حیای درونی وبیرونی خود نموده‌اند...

که تمامی این آیات و روایات بیانگر این نكات است كه شرم و حیا در بینش اسلامی از برجسته‌ترین صفات وکمالات انسانی است که مخصوصاً برای زن‌ها به حساب می‌آید که می‌باید درحفظ شخصیّت ومقام وارزش خود در هر شرایط زمانی ومکانی و....بکوشند.


1) در قرآن کریم الف)حیای حضرات آدم(ع) وحوا (با اینکه محرم یکدیگر بودند. یکي از مصاديق حيا در کلام مقدس الهي که دستوري براي تمامي انسان‌هاست پوشاندن شرمگاهانشان است. در اين خصوص به آیه‌ای در قران کریم اشاره می‌کنیم که رب ّ العالمین فرمودند: "به مومنان بگو چشم‌هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، حجاب خودراحفظ کنند که این برای آنان پاکیزه‌تر است و خداوند از آنچه انجام مي دهند، آگاه است"

[2.و درادامه می‌فرمایند:
"به زنان با ايمان بگو چشم‌هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ کنند و زينت خود را، جز آن مقدار که نمايان است، آشکار ننمايند، و اطراف، روسري‌هاي خود را برروی سینه خود افکنند (تاگردن وسینه‌شان با آن پوشیده گردد) و زینت خود را آشکار نسازند‌، مگربرای شوهرانشان"

[2]حال در این باره به داستان زیبایی که در قرآن آمده‌،می‌پردازیم که بیانگرحيا و آبرومندي حضرت آدم7‌ و حوا به هنگام آشكار شدن شرمگاهشان می‌باشد که، بي درنگ با برگ‌هاي درختان بهشتي خود را مي پوشانند"[3] که چنین بیان شده است و می‌خوانیم: "آن‌گاه که آدم و حوا از درخت ممنوعه چشیدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشکار گردید) و به سرعت، با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند"


[4] طبق آیات شریفه قرآن کریم، حضرت آدم و حوا قبل از چشیدن درخت ممنوعه دارای لباس بوده‌اند، اما با خوردن از آن درخت ممنوعه(بر اثر اغوای‌ شیطان) لباس خود را از دست دادند که بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند، به هر حال آن دو با این‌که محرم همدیگر بودند پس از احساس برهنگی خود را با برگ‌های درختان بهشتی پوشاندند با این‌که این احساس شرم از برهنگی حتی بدون حضور ناظر بیگانه بود که سرعت در پوشاندن خود به وسیله برگ‌ها (هرچند به‌طور موقت) از آن جهت که تحت هیچ آموزش یا فرمانی از جانب خداوند یا فرشته وحی و یا تذکر هریک به دیگری صورت گرفت که بیانگر فطری بودن پوشش در انسان است که حیا به‌وجود آورنده آن می‌باشد

ب)حياي پیامبراسلام(ص) (با اینکه دوست نداشتند اطرافیانش از ایشان ناراحت شوند....) می‌دانیم که براي فهم احكام شرعي می‌توان با حفظ آداب، از برخي از اموري كه به ظاهر در معرض خطر قرار دادن حوزه حيا قرار مي‌گيرد اجتناب ورزيدازآن جا که گفته شده است‌" لاحياء في الدين" به اين معنا كه در فهم و آموزش دين و احكام و آموزه‌هاي آن نبايد حيا كرد و لازم است حتي از مطالب ريز و درشت سؤال نمود و با این‌که درجامعه بسیار شاهد سوءاستفاده‌ها توسط هجوم آورندگان به دین در از بین بردن حیای مومنان هستیم که بسیار می‌کوشند با بهانه‌های مختلف شرایط را بر آنان تنگ نمایند و قدرت "نه "گفتن را ازآنان می‌گیرند تا دچار اذیت ومجبور به روی آوردن به بی‌حیایی گردند‌؛ که در این خصوص خداوند راهی برای نجات از این‌گونه موارد و مشکلات درقرآن بیان فرموده است ‌آنجایی که این مشکل برای پیامبر پیش آمده بود و خیلی اذیت می‌شدند و چیزی نمی‌گفتند تا این‌که خداوند این آیه را نازل نمودند و فرمودند:

"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏ هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، در حالى كه (قبل از موعد نياييد و) در انتظار وقت غذا ننشينيد؛ امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد؛ و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشينيد؛ اين عمل‏، پيامبر را ناراحت مى‏نمايد، ولى از شما شرم مى‏كند (و چيزى نمى‏گويد)؛ امّا خداوند از(بيان)حق شرم ندارد!"


[5] چون برخي افراد  با مزاحمت‌هاي وقت و بي وقت به صورت مهمان، موجب آزار پيامبر مي شدند كه آن حضرت نمي توانستند آنان را از خانه خود بيرون كنند؛ زيرا حياي ايشان مانع اين كار مي‌شد‌، اما خداوند مي فرمايد: لازم نيست تا اين حد حيا و شرم ورزید وچون خودش هم از بیان حق شرم ندارد. بنابراين نيازي نيست به گونه اي رفتار نمود كه حيا عامل بازدارنده در زندگي عادي بشر شود، و چنان هم نيازي نيست که انسان در بيان حقايق شرم و حيا را در پيش گيرد، آنگونه که در آیات مختلف قرآن آمده است.


[6]ج) حیای دختران حضرت شعیب(ع)  و حضرت موسی(ع): (خواهرم حجابت / برادرم نگاهت) قرآن کریم، با این که غالبا مسایل را به صورت کلی بیان می‌دارد، ولی گاهی به‌جهت حیاتی بودن مسئله، جزئیات و نمونه‌هایی از آن را هم بیان می‌دارند. مثلا ماجرای حضرت موسی(ع) و برخورد او با دختران شعیب كه هم بارها خوانده ایم و ضرب المثل هم شده است را چنین بیان می‌نماید که: "و هنگامی که )موسی‌( به ) چاه ( آب مَدیَن رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می‌کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیک نمی‌شوند‌، موسی از آنان پرسید: کار شما چیست؟ گفتند: آن‌ها را آب نمی‌دهیم تا چوپان‌ها همگی خارج شوند. . .

موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید و " در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یکی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی(ع) می‌فرماید: ناگهان یکی از آن دو دختر به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت‌، گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد آب دادن )به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی، به تو بپردازد‌"

[7] اگردقت کنیم این‌جا سخن از ارتباط پسر و دختری است که باکمال عفّت وپاکی وارد سخن بایکدیگر می‌شوند که قرآن خواسته برای ما که جویای چگونگی این‌گونه ارتباط‌هایی که در جامعه هستیم مطرح نماید تا بهانه‌ای در این باب و مسئله نداشته باشیم.

آنگونه که حضرت علی(ع)می‌فرمایند: "عفيف بودن‌، نفس را در امان مى دارد و آن را از پستى و فرومايگى دور و پاك مى‌كند"

[8] منظوراین است که اگر شرم درحرکات ورفتار وبیانات هرشخصی وجود داشته باشد، از پست و کوچک شدن دور می‌شود وشخصیت بالایی در زندگی و اجتماع و...خود پیدا می‌کند چون حیا با وجود ایمان در فرد به مرحله اجرا در می‌آید آنگونه که درحدیثی از پیامبر(ص) آمده است:شرم شعبه‌ای از ایمان است"

[9] آن‌گونه که در آیه مورد بحث می‌بینیم جمله "علی استحیاء" صفتِ شرم و حیا راه رفتن دختر را توصیف می‌كند. این نكته نشانگر آن است كه گرچه شرم و حیا یك حالت روانی و روحی است، امّا آثار و نشانه‌های آن می‌تواند در كالبد، ظاهر و اندام، خود را نشان دهد ما این حیا و شرم را نه تنها در رفتار و راه رفتن دختر كه بلکه در گفتار و سخن گفتن او با موسای جوان می‌بینیم. به این بخش از آیه که دقت كنیم که می‌گوید: "گفت: پدرم تو را می‌خواند تا برای آب دادنِ ما پاداشت دهد"

[10] دقّت کنیم که چگونه دختر مجرد برای دعوت از موسی آمده است و ببینیم که چگونه برای انجام این مقصود، كلمات و جملات را در ذهنش پرورانده بود وادا کرد " به خانه ما بیا" چون کمی فکر کرد بدلیل سنگین نبودن جملات صلاح بیان کردن آن را نداشت زیرا که درجمله "به خانه ما بیا" لفظ "ما" تصویر دو دختر در ذهنش می‌آید وموسی نظر بدی به ما می‌افکند بعدباخودش گفت:‌ خدایا پس چه بگویم که ضایع نشوم؟ پس خوب است که از پدرم مایه و آبرو بگذارم و به موسی بگویم: "پدرم تو را می‌خواند" یعنی؛ من دعوت كننده تو نیستم و من تو را به خانه خویش نمی‌خوانم این پدر من است كه تو را به خانه خویش خوانده است این دختر زیرک، برای چه پدرم تو را دعوت کرده را هم می‌گوید: "پدر می‌خواهد برای آب دادن به ما به تو پاداش بدهد"

[11] خاطرت جمع ای گل پسر خلاصه دریافتیم که برای گفتار دختر با پسر دو نكته اساسی باید در نظر گرفته شود:

1 ـ كنترل بر صدا از سوی دختران جوان.

2 ـ‌ كنترل بر انگیزه‌های درونی از سوی پسران‌(با نیت سوء برخورد نكردن)

ما این دو نكته را به روشنی در مكالمه حضرت موسی(ع)با دختران شعیب دریافتیم که اول حیا از جانب دختران برخاست وموسی(ع) دریافت، که دختران برای حیای خویش اهمیّت قائلند، سپس خود مبادرت به رفتارهای حیامندانه نمود در ادامه داستان می‌خوانیم وقتی موسی دعوت را برای گرفتن پاداش قبول می‌کند‌، در راه رفتن به‌سوی خانه با وزیدن باد وحرکت لباس‌های دختر مواجه می‌گردد که وقتی دختر از جلو و موسی از پشت‌سر آنان حركت می‌كند، بادی می‌وزد و جامه دختر را به بازیچه می‌گیرد. این‌جا نوبت موسی می‌شود که حیای چشمان خود را به آنان بنمایاند. موسی دختر را صدا می‌زند و بدو می‌گوید: "ای كنیز خدا، تو از پشتِ سرمن بیا و راه را به من بنما، من از جلو می‌روم و تو از پشت سر بیا نمی‌خواهم دوربین ذهن من هرلحظه ازاندام موزون تو تصویر بردارد"

‌[12] حال ببینیم که دختران باحیا درخانه چگونه موضوع را با پدرخود مطرح می‌کنند. یکی از آن دو دختر شعیب به پدرش پیشنهاد داد: "پدر! او را اجیر بگیر که او هم نیرومند است وهم امین"

[13] شعیب این سخن را از دختر باهوشش طوری برداشت می‌کند که تمایل به ازدواج را نشان می‌داد، آنگاه شعیب روبه موسی می‌فرماید: "من می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به عقد (ازدواج) تو درآورم و تو باید هشت سال برای من کار کنی و اگر خواستی ده سال و آن دو سال جزو قرارداد ما نيست؛ من نمی‌خواهم بر تو سخت بگيرم و مرا از شایسته کاران خواهی یافت"‌

[14] موسی(ع) عرض کرد: " اين قرارداد بين تو و خودم را قبول دارم، هر يك از دو مدت هشت سال و ده سال را كه خواستم انجام مى‌دهم و تو حق اعتراض نداشته باشى و خدا بر آن‌چه مى‌گوييم وكيل است"

[15] از مجموع این قصه چنان برداشت می‌شود که دختر شعیب موسی را به عنوان یک شوهر ایده آل پسندیده است و سربسته و با کنایه حرف دل را با پدر در میان گذاشته،پیشنهاد اجیری موسی را داده است و آن را با امتیازاتی همچون: نیروی بازو و تقوا و امانت داری توأم ساخته است قوت بازوی او را از برداشتن سنگ بزرگی که سی، چهل نفر آن را تکان می‌دادند، فهمیده بود! امّا دختر دیگر شعیب در آن باره گفت: "او در جلو حرکت می‌کرد و ما از پشت سر می‌آمدیم تا نظرش براندام ما به هنگام راه رفتن نیفتد" خلاصه در آخر وصلت دو جوان در خانواده شعیب(ع)به سادگی صورت گرفت و، بدون هیچگونه مانعی

[16] این‌گونه چه‌قدر زیباست که پدر و مادر به فکر ازدواج فرزندان خود باشند و از پیشنهادهای معقول استقبال کنند و حقایق روزمره زندگی را نادیده نگیرند که در غیر این صورت:"در روی زمین آشوب و تباهی بزرگی رخ می‌دهد"

[17] این قصه قرآنی که سراسر نشان از عفّت‌، بزرگی وعقل و درایت است که  به ما دوچیزمهم را می‌آموزد: 1) عفّت وپاکدامنی وشرم وحیا درجامعه انسانی باید حکم‌فرما باشد وطلایه‌دار این امر مهم‌، دختران پاک دامن که در عرصه اجتماع جز به ضرورت آشکار نشوند وبا فرهنگ ابتذال و برهنگی حدود عفّت عمومی را نشکنند ونظر هوسرانان را با طرز راه رفتن‌، سخن گفتن ودیگر رفتارهای اجتماعی به حریم زندگی وشخصیتی خویش نکشانند 2) سخن گفتن زن و مرد و یا دختر و پسر نامحرم با یکدیگر اگر به مقاصد صحیح و لازم باشد، اشکالی ندارد به شرط آن که از چهار چوب ضرورت و عفت عمومی فراتر نرود دختران شعیب(ع)که با صلابت و متانت، با موسی(ع)برخور کرده بودندو پیام پدرشان را که پراز شرم و حیا بود به وی رساندند و جز این هم، شایسته ایشان نبوده است، چرا که برخی رفتارها و حرف زدن‌های دختران و بانوان با مردان و پسران نامحرم گاهی آن‌چنان با ناز و کرشمه و سبک‌سری صورت می‌گیرد که حسّ خفته شهوت طرف را بیدار می‌کند و او در وی طمع می‌ورزد تا "آنکه در دل بیماری )شهوت(‌ دارد به وی طمع کند."

[18]   د( حیا و عفّت یوسف (ع) همه‌ی ما هم داستانش را می‌دانیم وهم فیلم زیبایش را دیده‌ایم‌.  آن یوسف عزیزتر از عزیز مصر که بر اثر عفّت و معرفت‌، كمال و جمال، ملاحت و حسن رفتار و وقارش در دلِ همسر عزیز مصر (زلیخا) رخنه کرده بود وخداهم درهمه حال حافظ یوسف عزیزش بود. همسر عزیز مصر) زلیخا) بانویی بود كه فرزندی نداشته و در بهترین اوضاع زندگی‌اش به سر می‎برده و به عیش ونوش دنیایی می‌پرداخته عاشقِ وشیفته غلام خود گشته بود و لحظه‌ای هم نمی‌توانست از فكرش خارج شود ومادام به قد و بالای رعنای یوسف خیره می‌گشت و بیش‌تر برشگفتی و تعجبش افزوده می‌شد؛ چراکه یوسف، جوانی بود كه به آراستگی‎های ظاهری و معنوی آمیخته شده بودو یك جهان حیا و عفّت و پاكی دراو دادوبیداد می‌کرد و اصلاً دراعمال‌هایش چیزی بنام خیانت وجودنداشت. "بدین گونه ما یوسف را در زمین (مصر) مكنت و مقام دادیم، و از تعبیر خوابها به او بیاموزیم، خداوند بر كار خود غالب است، ولی اكثر مردم نمی‎دانند"

[19] خداوند اجر نیكوكاران را ضایع نمی‎كند، یوسفی كه در دوران جوانی آن قدر عفیف و با كمال باشد، شایسته علم لدنّی و مقام نبوّتی است كه خداوند بدو بخشیده بود" آری این چنین نیكوكاران را پاداش می‎دهیم"

[20] زلیخا شب و روز در فكرویاد یوسف بود، ولی با هیچ ترفند و نیرنگی نتوانست از یوسف ماه رخسار كام دلش را بگیرد واورا در تمام لحظات چو فرشته عفیف می‎دید تا اینكه در یكی از فرصت‌های مناسب خود را چون عروس حجله با طرز خاصی آراسته بود و با حركات عشوه وناز زنانه در خلوتگاه قصر که می‌خواست یوسف را به طرف خود بکشاند و کنیزش درهای قصر را یكی پس از دیگری می‌بست ولی هر چه عشوه و ناز می‌كرد، یوسف عکس‌العملی نشان نمی‌داد در آخر تهدیدات و تطمیعات زلیخا، یوسف قهرمان را از پای در نیاورد. (راجع به جریانات حضرت یوسف از امام باقر(ع) وامام صادق(ع) سوال می‌شود: حضرت فرمودند:( "در آن‌جایی که زلیخا‌، یوسف را به گناه دعوت کرد، پوششی روی بت خود انداخت" "فَقالَ لَها یوسف: ما صَنَعتِ؟" یوسف به او گفت:"چه کاری بود که کردی؟" زلیخا گفت: "روی او پوششی انداختم (پیراهن یا پوشش را ثوب می‌گویند) خجالت می‌کشم، شرمم می‌آید که ما را ببیند." (در ادامه‌ فرموده امام سجاد(ع)آمده که) وقتی یوسف دید زلیخا پارچه‎ای روی بت انداخت، یوسف(ع) به او گفت: "قال (ع)فَقال یوسف (ع) "تو از بتی كه نمی‎شنود و نمی‎بیند و نمی‎فهمد، و خوردن و آشامیدن ندارد حیا می‎كنی، آیا من از كسی كه انسان‌ها را آفرید و علم به انسان‌ها بخشید حیا نكنم؟"[21] زلیخا گفت: "زود باش‌، زود باش" یوسف گفت: "پناه بر خدا، من هرگز به سرپرست خود كه از من پرستاری خوبی كرد، خیانت نمی‎كنم، هیچ گاه ستمكار راه رستگاری ندارد." زلیخا به ستوه آمد، طغیان شهوت و عشق سوزانش به عصبانیت کشیده شد در چنین لحظه‎ای یاد خدا و الهام پروردگار به یوسف توانایی داد و او از تمام امور چشم پوشید فكرش را یكسره كرد و به طرف درِ كاخ به قصد فرار درآمد و كاملاً مواظب بود كه در این حادثه حسّاس ازپای درنیاید این جا مصلحت پروردگار بود كه در دلِ یوسف جرقّه زد که بی‎درنگ از كنار زلیخا با سرعت تمام رد شود تا ازآن مکان بگریزد و زلیخا به سرعت دنبال یوسف آمد و در پشتِ در، یقه یوسف را از پشت گرفت تا او را به عقب بكشاند ومانع فرارش شود، یوسف هم كوشش می‎كرد كه در را باز كند، بالاخره یوسف در این میدان که آزمایش الهی بود پیروز می‌شود و در را باز می‌کند و به بیرون می‌پرد، در حالی كه پیراهنش از پشت پاره شده بود، ولی زلیخا دست بردار نبود دیوانه وار دنبال یوسف می‎آمد و حتی پس از آن كه یوسف از كاخ بیرون آمد، زلیخا هم به دنبال او بود در همین لحظه، اتفاقی عزیز مصر از آن جا عبور می‎كرد زلیخا و یوسف را در آن حال دید كه داستانش خاطر نشان خواهد شد. این‌گونه خداوند یوسف را مدد و یاری نمود، تا عمل خلاف عفّت را از او دور كند، زیرا یوسف از بندگان خالص خداوند بود " همانا او از بندگان مخلص ما بود "

[22] به این کار یوسف جهاد می‌گویند وخداوند درباره جهاد هم می‌فرمایند: "آن‌ها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است"

[23] و همچنین پیامبر(ص)هم می‌فرمایند" "برترین جهاد، جهاد شخصی است که با هوای نفس خود مجاهده کند"که یوسف نمونه آن می‌باشد

[24] و همچنین امام علی (ع)هم می‌فرمایند: "مجاهدی كه در راهِ خدا شهید شود پاداش او بیش‌تر از كسی نیست كه بتواند كار حرامی را انجام دهد ولی عفّت بورزد، حقّاً شخص عفیف و پاكدامن نزدیك است فرشته‎ای از فرشتگان گردد"

[25] یوسف با این مجاهدات و نفس كشی‎ها، عالی‌ترین درس‌ها را به جهانیان آموخت، اینك درادامه می‎خوانیم كه خداوند با چه مقدمات و ترتیباتی در همین دنیا پاداش این جوانمرد رشید را داد. به آن‌جا رسید که عزیز مصر در همان لحظه آن دو را در آن حال دید‌، بهت و حیرت او را فراگرفت مدتی در این باره اندیشید تا آن كه زلیخا، هم برای این كه خود را تبرئه كند و هم برای این كه یوسف را گوشمالی دهد، نزد همسر آمد و گفت: "آیا سزای كسی كه به همسر تو قصد بدی داشت غیر از زندان یا مجازات سخت است؟ این غلام تو نسبت به حرم تو سوء نیت داشت و می‎خواست به همسر تو بی‎ناموسی كند" در این شرایط (كه عزیز، همسر زلیخا، بشدّت ناراحت گشته بود) یوسف با لحن صادقانه و كمال آرامش به او گفت: "این زلیخا بود كه می‎خواست مرا به سوی فساد بلغزاند، من برای این كه مرتكب گناهی نشوم و خیانت به سرپرستم نكنم فرار كردم، او به دنبال من آمد، از این رو، ما را با این حال دیدید، اینك از این كودكی

[26] كه هنوز از سخن گفتن ناتوان است بپرسید تا او در این باره داوری كند" عزیز رو به كودك كرد و گفت: "در این باره قضاوت كن" كودك به اذن خداوند با كمال فصاحت گفت: "اگر پیراهن یوسف از جلو دریده شده است، یوسف قصد سوء داشته و مجرم است و اگر از عقب دریده شده، یوسف این قصد را نداشته است"

[27] عزیز چون نگاه كرد، دید پیراهن یوسف از عقب دریده شده است به همسر خود گفت: "این تهمت و افترا از مكر زنانه شما است‌، شما زنان در خدعه و فریب زبر دست هستید  مكر و نیرنگ شما بزرگ است تو برای تبرئه خود، ‌این غلام بی‎گناه را متهم كردی!"

[28] پس از این ماجرا، عزیز برای حفظ آبروی خود، به یوسف توصیه كرد كه این موضوع را مخفی بدارد، و كسی از این جریان مطلع نشود وبا نصیحت از زلیخا خواست تا از خطای خویش توبه كند‌؛ تو خطا كار هستی

[29] عزیز مصر می‌باید همسرش را سرزنش و سركوب كند تا تنبیه شود، ولی  انگار نمی‎خواست و یا بر او مسلّط نبود كه بیش از این او را برنجاند، یا بی‎غیرت بود؛ از این رو، این موضوع را دنبال نكرد، و از كنار آن با اغماض و چشم پوشی رد شد. دانستیم که یوسف(ع) كه در سخت‎ترین شرایط هیجان شهوت جنسی که قرار گرفته بود  با عملکرد خیلی قوی حیا وشخصیّت خود را حفظ كرد و دامنش را پاك و منزّه نگه داشت یوسفی كه در معرض خطرناك‌ترین شرایط عمل منافی عفّت با زن شوهر داری که با ادا واطوارها و حركتهای عاشقانه و التماسها خواست خود را در اختیاریوسف قرار دهد، ولی او در جواب می‌گوید: "معاذ الله"

[30] خدا نكند به این عمل منافی عفّت آلوده گردم"  یوسف با ایمان راسخ‌اش زنجیر ضخیم شهوت را پاره كرده و فرار نمود تا خدا پشتیبانش شد و او را  از تهمت‌های ناجوانمردانه حفظش فرمود تا آنجایی که حتی كودكی را به سخن گفتن وا داشت، تا به عفّت و پاكدامنی یوسف اقرار کند. بدانیم که اگر خدا بخواهد آبروی بنده‌اش را ببرد، با دست خود بنده می‌برد و اگر هم بخواهد حفظ کند به دست خودشان حفظ می‌کند. واما زلیخا که آبروی خودش را با دست خودش ازبین می‌برد چگونه؟ می‌خوانیم: ماجرای عشق و دلباختگی زلیخا به غلامش، و روابط ساختگی او و آلودگی او، كم كم از کناره‌های كاخ توسط اقوام به بیرون جهید؛ و این موضوع دهان به دهان گشت تا نقل مجالس شد. تا آنجایی که زنان مصر، به ویژه بانوان پولدارِ دربار كه با زلیخا رقابتی هم داشتند این موضوع را با آب و تاب نقل می‎كردند و زلیخا را ملامت و سرزنش ‎می‎نمودند و می‎گفتند: "زلیخا با آن مقام، دلباخته غلام زیر دستش شده و می‎خواسته از او كام بگیرد" زلیخا از این انتقادات بانوان که اطلاع حاصل کرد‌، باز نقشه ماهرانه‎ای در ذهن خود طرح كرد، تا با آن نقشه نیرنگ‌آمیز، ‌بانوان را مجاب كند. آنان را (كه از بزرگان و اشراف زادگان بودند)

[31] به كاخ دعوت كردومجلس باشكوهی ترتیب داد؛ متّكاهایی در دور مجلس گذاشت تا به آن‌ها تكیه كنند و به هر یك كاردی برای پاره كردن میوه‎ها داد وقتی كه مجلس از هر نظر مرتّب شد، فرمان داد غلامش (یوسف) وارد مجلس شود. به راستی یوسف در این بحران چه كند؟ اكنون غلام است؛ باید از خانم خود اطاعت كند زلیخا هم گویا آزادی مطلق دارد همسر بی‎غیرتش اصلاً در قید این حرف‌ها نیست تا او را از این كار منع كند به فرمان زلیخا، یوسفِ ماه چهره وارد آن مجلس شد بانوان مجلس تا چشمشان به او افتاد، همه چیز را فراموش كردند، حتی با كاردهایی كه در دست داشتند عوض بریدن میوه‎ها، دستهای خود را بریدند.

[32] ببینید حیا و عفّت این مرد که پیامبر خدا بود تا چه حد زیاد بود در مجلس قرار، بود و اصلاً به بانوان اعتنا نمی‌کرد و چشمان زیبایش راچو میخ برزمین کوبیده بود. بانوان هم درباره یوسف گفتند: حاشا كه این بشر باشد، بلكه او فرشته‎ای زیبا و باشكوه است"

[33]  " وضع مجلس غیرعادی شد بانوان چون مجسّمه‎ای بی‎روح در جای خود خشك شدند. زلیخا از دگرگونی مجلس، ‌بسیار شاد گردید، ملامت بانوان را به خودشان برگردانید و گفت: "این بود آن جوانی كه مرا به خاطر او ملامت می‎كردید" هر چه كردم این غلام كم‌ترین تمایلی به من نشان نداد، كار را به جای باریكی رساندم، سرانجام فرار كرد تا پیشنهاد مرا رد كند.

[34] دیدید زلیخا چقدر بی‎حیایی كرد وآبروی خویش راچگونه در همان مجلس پیش آن بانوان ازبین برد.   ذ) حیای مریم(س) مريم بانوى پاكدامن و انسان نمونه‏اى است كه آيات بسيارى از قرآن در شأن او نازل شده و به بيان داستان او مى‏پردازد واو را از زنان بزرگوار و از شخصیت‌های برجسته جهان بشریت می‌داند که در قرآن کریم بارها از این بانوی عفیف وپاکدامن سخن به میان آمده که به برخی ازنمونه‌های مربوطه آن می‌پردازیم: زمانیکه مریم آنقدر مقرب پروردگارش شده بود که ملائکه بر او نازل شدند و گفتند: "خداوند تو را برگزید و پاک و مطهر گردانید، و تو را بر زنان عالمیان اختیار فرمود،ای مریم مطیع پروردگارت باش و برای او سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع به جای آور"

[35]   هنگامیکه مریم با یک چشم برهم زدن جوانی رعنا وخوش اندام را در خلوتگاه خود می‌یابد برایش وحشت آور بود که مبادا قصد سوءاستفاده داشته باشد وبا متانت وحجب حیای تمام باوی واردگفتگو می‌شود: "اى جوان من به خدا پناه مى‏برم از تو اگر باتقوايى (از خلوت من بيرون رو)"

[36]  اين بانوى بزرگ هم به آن جوان عفّت و پاكدامنى خود را اعلام كرد و هم او را نهى از منكر نمود؛ ولى چنين جواب شنيد: "من فرستاده پروردگارت هستم تا به تو پسرى پاكيزه ببخشم"

[37] و مريم ناباورانه سؤال مى‏كند: "چگونه مرا فرزندی باشد و حال آنكه من نه با بشرى ازدواج كرده‏ام و نه به حرام با كسى آميخته‏ام"

[38] و چنين جواب مى‏شنودکه پروردگارت فرموده‌، چنين خواهد بود "اين كار بر من آسان است و براى اينكه او را براى مردم نشانه‏اى قرار دهيم و رحمتى باشد از سوى ما و اين امرى است پايان‏يافته"

[39] گفته شده: "ای مریم به درستی که خدا تو را پاک و منزه قرار داد"

[40] "و مریم دختر عمران که عفت خود را حفظ کرد"

[41] و... این‌ها از نمونه‌ها و اسوه‌هاي حوزه عفّت و حياي مريم مقدّس است که انشاءالله برای همه‌ی ما مؤمنان بخصوص بانوان مؤمن مفید و درس آموز باشد که اين رویداد خود يكي از ملاك‌ها و معيارهاي اسوه بودن وي مي‌باشد. ر) حیای ساره ‌و حياي ساره به هنگام شنيدن مژده فرزند دار شدن از زبان فرشتگان وخوشحالي بي‌اندازه وي كه به شكل سيلي زدن به چهره نمودار شد.

بولتن نیوز

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:حجاب,ملی,مزرعه, ] [ 20:48 ] [ بنده ی خدا ]
.: Weblog Themes By Salehon :.

درباره وبلاگ

سلام در این وبلاگ شما با مطالبی که برای شما مفید و آموزنده می باشد روبرو می شوید امیدوارم هر مطلبی رو که در اینجا میخونید با ارائه نظرها و انتقادات مفیدتون به من کمک کنید تا باز خورد مفیدش رو خودتون بینید من بعلت مشغله های کاری ای که دارم فقط آخر هفته ها میتونم به وبلاگ شر بزنم خوشحال میشم با هم بحث کنیم
حمایت می کنیم
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
شمارنده
شمارنده